آزمون قضاوت اخلاقی (MJT)

هدف: بررسی میزان مهارت قضاوت اخلاقی افراد
تعداد سوال: 50
شیوه نمره گذاری: دارد
روایی و پایایی: دارد
کلید: دارد
منبع: دارد
نوع فایل: word 2007
همین الان دانلود کنید
قیمت: رایگان
آزمون قضاوت اخلاقی (MJT)
آنچه در عمل اخلاقي كودك بايد مهم تلقي شود نه خود عمل اخلاقي بلكه پشتوانه و زيربناي استدلال عمل اخلاقي است. به عنوان مثال عمل اخلاقي كه از سوي يك كودك صورت ميگيرد آيا معلول ترس او بوده يا نشات گرفته از يك انتخاب آزاد و آگاهانه است
لورنس كلبرگ (Lawrence Kohlberg) از جمله روانشناسان آمريكايي است كه تحت تاثير آراي پروفسور ژان پياژه توانست نظريه معروف خود را پيرامون رشد قضاوت اخلاقي مطرح كند. كلبرگ در سال 1927 متولد شد و در برونكسيول رشد يافت. او مدتي در يك كشتي باري كه پناهندگان را جابهجا ميكرد به كار مشغول بود. پس از وقفهاي طولاني در تحصيلات، در سال 1948 وارد دانشگاه شيكاگو شد و به دليل استعداد فوقالعادهاي كه داشت توانست مقطع ليسانس را در مدت يك سال به اتمام رساند.
در دوران تحصيل به واسطه علاقهمندي به آثار ژان پياژه، به مصاحبه با كودكان و نوجوانان در موضوعات مختلف پرداخت و نتايج اين مصاحبهها را در سال 1985 م به عنوان تز دكتري خود ارائه كرد. او در طرح نظريه خود علاوه بر ژان پياژه متاثر از فيلسوفان و روانشناسان مشهوري همچون ژان ژاك روسو، جان ديوئي، جيمز مارك بالدوين، هاب هاوس، پك و هيويگ هرست بوده است.
او تلاش كرد تا رشد قضاوت اخلاقي را در چهارچوب يك نظريه شناختي مورد بررسي قرار دهد. برخي بر اين اعتقادند كه حركت او در اصل در جهت تكميل نظريه رشد اخلاقي پياژه بوده است. تشابهات بسياري ميان آراي او و ژان پياژه وجود دارد. او همچون پياژه بر اين اعتقاد است كه مراحل رشد اخلاقي هر فرد توسط تواناييهاي ذهني و شناختي او تعيين ميشود.
كلبرگ از كودكان به عنوان (فيلسوفان اخلاق) ياد ميكند كه تعبير قابل تامل و دقيقي است. اطلاق چنين عنواني به اين دليل است كه او اعتقاد دارد كودكان در دوران حيات خود معيارهاي اخلاقي خود را رشد ميدهند؛ معيارهايي كه از تاثير متقابل رشد شناختي و محيط اجتماعي به دست آمده است.
از نگاه او نميتوان نقش چندان فعالي براي والدين و همسالان در شكلگيري معيارهاي اخلاقي در نظر گرفت. چنين ديدگاهي مسلما در تقابل با آراي پياژه است كه نقش همسالان در شكلگيري قضاوت اخلاقي را مهم تلقي ميكرد.
آنچه بيش از هر چيز ديگري ذهن فعال و خلاق كلبرگ را در مسير مطالعاتش به خود مشغول كرده بود رشد استدلالهاي اخلاقي در كودك بود. به عبارت ديگر او به رشد استدلالهاي اخلاقي بيش از رفتار اخلاقي توجه ميكرد. او دليل اتخاذ چنين شيوهاي را چنين توجيه ميكند كه «كودك و بزرگسال ممكن است هر دو يك عمل اخلاقي را انجام دهند در حالي كه رشد اخلاقي آنها يكسان نباشد».
در واقع مدعاي كلبرگ اين بود كه آنچه در عمل اخلاقي كودك بايد مهم تلقي شود نه خود عمل اخلاقي بلكه پشتوانه و زيربناي استدلال عمل اخلاقي است. به عنوان مثال عمل اخلاقي كه از سوي يك كودك صورت ميگيرد آيا معلول ترس او بوده يا نشات گرفته از يك انتخاب آزاد و آگاهانه است.
هنگامي كه بزرگسال و كودك هر دو از دزدي كردن امتناع ميكنند و آن را عملي زشت ميدانند و بظاهر در قبيح دانستن عمل دزدي اشتراك دارند، لكن ممكن است استدلال آن دو با هم متفاوت باشد؛ زيرا در بسياري از مواقع كودك به دليل ترس از تنبيه مرتكب عمل دزدي نميشود در حالي كه فرد بالغ به دليل مغايرت اين عمل با قانون، از آن امتناع ميكند.
پاسخ دهید